مرده

...دیر گاهی ست که چون من همه را

   رنگ خاموشی در طرح لب است

   جنبشی نیست در این خاموشی

   دست ها پاها در قیر شب است .    (سهراب)

 

Canon 5D

Canon 24 -105@ 40mm

F/6.3 , 1/30 sec , Iso 640

نظرات 33 + ارسال نظر
آرش دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:27 ق.ظ

کنتراست و نور کم به این ثبت میاید و عظمت و پاکی آسمان نورانی در تضاد با تیرگی زمین غمگین توجه را جلب میکند و در این میان انسانی با رنگی متمایز اما چسبیده به همین زمین !

سارا دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:56 ق.ظ

در اینجا که من افتاده ام خاموش
غمم صحرا دلم تنهاست
وجودم
بسته در زنجیر خونین تعلق هاست
...

صورتک دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:11 ب.ظ

نمی دانم من خوابم
یا خسته بیداری
از خود می پرسم
من هم آیا
خاکستریم
کودکی
ستاره ای پیشکشم می کندو
میگوید
ستاره ها نزدیکند

بهنام دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:32 ب.ظ

به به......

بابک دیناروند دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:29 ب.ظ http://babakphoto.blogspot.com/

امیر جان عکس از لحاظ کیفی اصلا در حد عکسهای قبلی نیست و بجز شعر زیر اون چیزی برای گفتن نداره
کنراست نامناسب مخصوصا در آسمان از زیبایی کار کاسته

Forough دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:47 ب.ظ

Vali man fekr mikonam mesle hamishe ghashange!

امیرگلابی دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:18 ب.ظ

"این عکس نیست ، بمب اتم است"
سانفرنسیسکو کرونیکل
"امیرسوکی با این عکس دنیا را تکان داد"
نیویورک تایمز
"ای استاد مرا دریاب"
انسل آدامز
"... و دیگر هیچ"
بایرام بولوز اوغلو
"امیرسوکی با این عکس مرزهای عکاسی را درنوردید"
نشنال جئوگرافی
"بچه از جلوی اون کامپیوتر پاشو بیا سر سفره غذات یخ کرد"
بابای امیر سوکی

امیرگلابی دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:18 ب.ظ

"این عکس نیست ، بمب اتم است"
سانفرنسیسکو کرونیکل
"امیرسوکی با این عکس دنیا را تکان داد"
نیویورک تایمز
"ای استاد مرا دریاب"
انسل آدامز
"... و دیگر هیچ"
بایرام بولوز اوغلو
"امیرسوکی با این عکس مرزهای عکاسی را درنوردید"
نشنال جئوگرافی
"بچه از جلوی اون کامپیوتر پاشو بیا سر سفره غذات یخ کرد"
بابای امیر سوکی

مهسا سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:02 ق.ظ

او درین دشت بزرگ,

چشمه کوچک بینامی بود.

کز نهانخانه تاریک زمین,

در سحر گاه شبی سرد و سیاه

بجهان چشم گشود.

آتوسا سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:52 ق.ظ

رویای مرگ شاید بهانه ای باشد برای تحمل کابوس زندگی!

آتوسا سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:02 ق.ظ

چنان دل کندم از دنیا, که شکلم شکل تنهایی ست
ببین مرگ من را در خویش, که مرگ من تماشایی ست


عاشق این شعر سهرابم که نوشتی :)

آتوسا سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:12 ق.ظ

ببخشید من زیادی دارم کامنت می ذارم برای این عکس :))) ولی در جواب بابک دیناروند به نظرم این عکس برای مفهوم مرگ خوبه یعنی با شعر زیریش همخونی داره و فکر می کنم هدف امیر هم احتمالاهمین بوده.

کلنگ (کسی منو دوست نداره ) سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:25 ق.ظ

سلام
بابا من کار به کسای دیگه ندارم الانم دوست دارم برم اون بالا بشینم واسه خودم تنهای تنها
عکس قشنگیه
شاد باشی همیشه
از این به بعد به اسم کلنگ میام بهتون نظر میدم

فروه سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:20 ق.ظ

دستها قیرین ِ شب باشند، ستاره ای بایدشان...
ستاره یاب باش و رویای مرگ را در آسودگی خواب و خیال، به طرح لبخندی محو بسنده کن...

روح اله بلوچی سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:29 ب.ظ http://www.parparook.blogsky.com

کاملا زنده
رنگ شاد پوشش ادمه زندگی رو تداعی می کنه
عکس زیباییه امیر جان

آرش سوکی سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:38 ب.ظ http://shab_tanha.persianblog.ir

من مرید این استاد امیر هستم که نظرش در بالا می درخشد.
آقایان و خانوم هایی که نظر میدهید!
بدانید و آگاه باشید که نهایت و انتهای عکاسی همینجاست.
.
ولی امیر جدی این عکس در ابعاد این بلاگ نبود. میتونست بهتر باشه داداش.
در ضمن خواستی بیای شام بخوری، قبلش ببر گرمش کن! (:

بابک دیناروند سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:23 ب.ظ http://babakphoto.blogspot.com/

من انتقاد تندی کردم چون خودم عکاسی میکنم میدونم این رو این عکس زیاد کار نشده امیر عکسهای خیلی بهتری داره نمیدونم چرا بعضی وقتها سرسری پست میزنه
امیر هنوز بعد از عید ندیدیمت قرار بود بیای خونمون پس چی شد

eksir سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:14 ب.ظ http://eksir.aminus3.com

سلام ... من اومدم !!! چقدر جا موندم !! عکس زیبایست امیر جان

زهره سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:27 ب.ظ http://www.zohreh_f.persianblog.ir

خیلی جالبه ...با وجود رنگ و آسمون و کویری که اون بالا دلگیره...اما این پایین این آدمی که دراز کشیده نه تنها حس مرگ و خاموشی رو برای من نداره ٬ بلکه یه حس آزاد بودنو هم القا می کنه...یه حس آرامشی که شاید از همون نرمای شنهای کویری و آسمون عظیمی که بالای سرشه ٬ به وجود اومده و آدمو دوباره می کشونه به بالای عکس...و این دفعه دیگه آسمون و کویر بزرگ روبه رو ٬اصلا دلگیر نیست و یه حسی داره بین آرامی و نرمی ونور ....نوری که حالا اون بالا حضور گرمی داره توی عکس....به نظر من این یکی از بهترین عکسایی بود که ازتون اینجا دیدم...آدمو به یه سفر می کشونه ...یه سفر که آخرش البته به نور آسمون ختم می شه و این خیلی لذت بخشه...

امیرگلابی چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:28 ب.ظ

من با نظر بابک موافقم ، به نظرم عکس های خیلی بهتری داری

ملاحت چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:03 ب.ظ http://aks.aminus3.com

ثبت باوقاریه به نظر من
با شعر زیبا هم تکمیلش کردین

سمانه چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:11 ب.ظ http://www.pavaroty.blogfa.com

وه.
چه شبهای سحر سوخته ای
من تنها در بستر بی خوابی خویش
در بی پاسخ هر ویرانه که از تو در آن یادگاری به نشان داشته ام کوفته ام.
ناخداگاه یاد شاملو افتادم.

عارف پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:11 ب.ظ

ضمن عرض ارادت به بابک خان،‌ بنده هم با کنتراست موافق هستم. به موضوع و حال و هوای عکس میاد. گنگی و ابهام ...

Nader Kohansal جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:44 ق.ظ http://www.nakopix.com

حال و هوای متفاوتی از کویر. عکس و شعر را دوست دارم.

بهنامترین جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:30 ق.ظ http://BEHNAMTARIN.PERSIANBLOG.IR

و تو میمانی و آن غم ،آن شادی پس از ماتم ، و تو میمانی و آن عکس تنهایی ، تو میمانی و دریا فراموشی ،دل سپردن بر خاک بی یاری، چه غمگین دردهامان را رو به آسمان میگوییم و افسوس نمیدانیم خدایی در آن بالاست که دل دارد دلی پر ز غمهامان، پر ز ماتم.

محمد ایمانیان شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:03 ب.ظ http://imanian.blogfa.com

مرگ را نمیتوان تجربه کرد، مرگ پایان تجربه است.
م.هایدگر

اصغربشارتی یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:24 ق.ظ http://www.photobesharat.blogfa.com

سلام موفق باشی

ستاره دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:49 ق.ظ http://http://360.yahoo.com/my_profile-pMC2WRsifrLmRnhNxHuNCgCyz

ره نیست راه نیست
مه نیست ماه نیست
ما بیرون زمان ایستاده ایم
...
ثبت زیباییه حالا اینقدر از این عکسای کویر بذار تا من درسا رو آخر رها کنم برم

باران سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:18 ب.ظ

این عکست مرگو زیبا میکنه
یک شیتونیه خاصی توشه که حضوره امیرو میشه توش حس کرد

سارا زند جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:07 ب.ظ

خودتی مرده! عجبا!!
بازم به کامنت زهره! دمش گرم (;

مهدی شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:36 ب.ظ http://www.mxtorabi.com

خیلی خوبه همه چی خاکستریه اما کت سوژه زرد نارنجی مانده.

لانا دوشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ق.ظ

بابا حرف نداره هیچم حس مرگ توش نیست با عمق میدانشم خیلی حال کردم
شاید یه روز منم رفتم دنبال عکاسی
حس زندگی و طراوت و زیبایی جهان پیرامون هم ازش بال می رفت

کوشان سوکی شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:30 ب.ظ

بارلاها ای خدای عدل و داد/هر که کرده یادی از ما زنده باد/ما که معتاد رفیقیمو خمار روی دوست/در مرام ما نباشد ترک این نوع اعتیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد