-
دریاچه ی شب
سهشنبه 11 مهرماه سال 1391 00:26
همچو بوتیمار مجروحی - نشسته بر لب دریاچه ی شب - می خورد اندوه شام گاه اندیش ناک و خسته و مغموم...(شاملو)
-
تولد
شنبه 31 تیرماه سال 1391 22:57
به رسم هرسال روز تولدم یه عکس از خودم ... هرچند امسال کمی دیر شد ولی خب بعضی وقتا آدم خودش رو هم فراموش میکنه ... تولدم مبارک :)
-
چشمهایش 2
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 22:12
چشمهایش بیانگر حال این روزهای من است و ایران من ... غمگین ، منتظر ، نگران ، خسته ...
-
تولد
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 20:10
به سرعت یک سال گذشت... یک سال خوب و عالی یک سال که ازش راضیم فکر میکنم هیچ چیز توی این دنیا بهتر از شادی و تفریح نیست ... شاد باشید و سرحال تولدم مبارک . ایشالا سالی پر از سفر و خوشی باشه به همراه دوستان خوب ... سالی پر از محبت و شادی یک عکس هم از خودم مثل هر سال. فکر کنم کار محمد امدادی عزیز باشه که الان آمریکاست ....
-
رویای مرگ
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 20:32
دستها قیرین ِ شب باشند، ستاره ای بایدشان... ستاره یاب باش و رویای مرگ را در آسودگی خواب و خیال، به طرح لبخندی محو بسنده کن... نوروز 87
-
هنوز در فکر آن کلاغم
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 22:58
هنوز در فکرِ آن کلاغم در درههای یوش : با قیچی سیاهش بر زردیِ برشتهی گندمزار با خِشخِشی مضاعف از آسمانِ کاغذی مات قوسی بُرید کج، و رو به کوهِ نزدیک با غار غارِ خشکِ گلویش چیزی گفت که کوهها بیحوصله در زِلِّ آفتاب تا دیرگاهی آن را با حیرت در کَلّههای سنگیشان تکرار میکردند. □ گاهی سوآل میکنم از خود که یک کلاغ با...
-
سال نو 2
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 23:06
سال خرگوش مبارک !
-
سال نو
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 20:28
همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند کوچه یکپارچه آواز شده است... سال نو بر همه ی دوستان مبارک . نوروز است ... من هم نو می شوم ... :)
-
پیراهنی آغشته به بنزین و باد
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 19:20
هنوز هم دکمه هایت را باز و پیراهنت را به گوشه ای پرتاب که می کنی چیزی از رگهایم می گذرد شبیه وز وز سیمهای لخت برق در آسمان شرجی تابستان . هنوز هم انگشت های ناز شستت وقتی می لغزاند به زیر بندهای سوتین سیاهت را زبانم خشک و هوای خانه مانند لحظه ای قبل از وقوع زلزله آغشته می شود به طعم گزنده مغناطیس . هنوز هم چشم در چشم...
-
پارمیس
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 23:52
وقتی از سر کار برمیگشتم و خونه ی ما بود، همیشه میدوید سمت منو میپرید توی بغلم. وقتی هم روی مبل نشسته بودم میپرید روی شکمم بعضی وقتا هم با لگد میزد توی شکمم ! بدجور دلم براش تنگ شده ، گاهی وابستگی مثل یه دونه ی کوچیک رشد میکنه و میشه یه درخت بائوباب .... سلام پارمیس . دلمون تنگ شده برات.
-
انعکاس
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 09:37
بعضی جاها هست که برای شما یک جای خاص محسوب میشه. "میانکاله" برای من دقیقا جایی هست که هر دفعه رفتم با دفعه ی قبل حس متفاوتی داشتم. فضای سنگینش کاملا منو میگیره . غروب ، تالاب، پرنده ها ، نورهای عجیبی که اونجا هست و ... بارها و بارهای دیگه دوست دارم برم . باشد که بشود ! عکس ادیت خاصی نداره جز سیاه و سفید شدن...
-
Damage
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 00:21
سیگار رو که کشیدی، میتونی بلند بشی، دستاتو باز کنی ، بپری پایین ! حدودا سه چهار ثانیه طول میکشه بخوری زمین ! تو اون سه چهار ثانیه به چی فکر میکنی ؟ من الان دوست دارم حس سقوط رو تجربه کنم ، ولی وقتی رسیدم زمین به جای اینکه یه کش منو برگردونه بالا ، با مخ بخورم متلاشی شم .... . . . «مفهومی بود این یا مصداقی؟ صوتواژهیی...
-
کودک
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 00:16
کودک از باطن حزن پرسید تا غروب عروسک چه اندازه راه است ؟
-
توهم
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 03:16
سطری شَطری شعری نجوایی یا فریادی گلودَر که به گوشی برسد یا نرسد و مخاطبی بشنود یا نشنود و کسی دریابد یا نه که «چرا فریاد؟»
-
برویم
جمعه 8 مردادماه سال 1389 21:41
برویم ای یار ای یگانه ی من! دست مرا بگیر! سخن من نه از درد ایشان بود خود از دردی بود که ایشانند! ایشان دردند و بود خود را نیازمند جراحات به چرک اندر نشسته اند. و چنین است که چون با زخم وفساد و سیاهی به جنگ برخیزی کمر به کینت استوار تر می بندند.... (شاملو)
-
تولد
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 00:48
سلام. خب باز هم تولدم شد ... سالی که گذشت پر از اتفاقات خوب بود ... پر از آگاهی بود ...شادی هایی که همیشه با من هستند .. آدمهایی که که قلب و روح من رو پر کردند...آدمهایی که باهاشون زندگی کردم، زندگی میکنم... آدمهای زندگی من ... سال پرکاری برای من بود. سربازیم تموم شد. آتلیه زدم . شرکتم رو عوض کردم. سال سبزی بود... و...
-
آبی بیکران
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 14:27
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد......
-
تقابل
شنبه 5 تیرماه سال 1389 20:55
جنگل ابر - خرداد 89
-
کوچک روشن
سهشنبه 4 خردادماه سال 1389 23:07
من به ظلمت گردن نمی نهم جهان را همه در پیراهن ِ کوچک ِ روشن ات خلاصه کرده ام ... (شاملو) Canon EF 180mm f/3.5 L USM Macro Lens @ Canon EOS 5D
-
کفشدوزک ها
شنبه 1 خردادماه سال 1389 23:22
Canon EF 180mm f/3.5 L USM Macro Lens @ Canon EOS 5D
-
ملخ
یکشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1389 01:21
Canon EF 180mm f/3.5 L USM Macro Lens @ Canon EOS 5D
-
جاده
یکشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1389 17:02
میگذارم هنوز چو نسیمی سبک، از سرِ بازماندهی عمرم بگذرم و بر همه چیز بایستم و در همه چیز تأمل کنم، رسوخ کنم. همه چیز را دنبالِ خود بکشم و زیرِ پردهی زیتونی رنگ پنهان کنم: همهی حوادث و ماجراها را، عشقها را و رنجها را مثلِ رازی مثلِ سرّی پُشتِ این پردهی ضخیم به چاهی بیانتها بریزم، نابودِشان کنم و از آن همه...
-
خرام
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 00:25
-
ماهیگیر
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 09:10
همیشه عکسهام جوری بودن که حال و هوای درونیم رو نشون دادن ، انگار که زندگینامه ی خودم رو ورق میزنم ، مدتی هست که عکسهای وبلاگم هم مثل زندگیم خاکستری شدن ، روزهای آخر سال رو با یک عکس رنگی تموم می کنم به امید اینکه ماهی های خودمون رو در سال بعد بتونیم بگیریم ...
-
پارادیزو استودیو
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 10:17
-
فصل سرد فروغ
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 21:23
...و در نیزه های سبز درختانی نظر کردم که به اعماق رسته بود و آزمندانه به جانب خورشید می کوشید و دستان عاشقش در طلبی بی انقطاع از بلندی انزوای من بر می گذشت. و من چون فریادی به خود بازگشتم. و به سرگشتگی در خود فروشکستم. و من در خود فرو ریختم چنان که آواری در من، و چنان که کاسه زهری در خود فرو ریختم … … ستارگان سوگند می...
-
پاییز
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 10:58
و این است ماجرای شبی که به دامن رکسانا آویختم و از او خواستم که مرا با خود ببرد....(شاملو) تالاب میانکاله - پاییز 87
-
تموم
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 16:43
روزها گر رفت، گو رو باک نیست تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست.... خب ، سربازیمون تموم شد !
-
زمزمه 2
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 22:13
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد ونه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف تشنه زمزمه ام... (سهراب) بهار 88 - پارک جمشیدیه .
-
زمزمه
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 02:09
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد ونه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف تشنه زمزمه ام... (سهراب) تخت سلیمان - زمستان 87